ما یه اصطلاحی داریم به نام دق شدن...
دیروز بلاخره به حرف اومد و گفت فرزان من خیلی دق هستم.... من واقعا دق هستم... همش خونه م تا بیایی..
کنترل کردم خودمو.. ولی از صبح دارم به یاد حرفاش بغض میکنم و بارونی میشم...
صبوری این روزاش قابل قدره...
پشیمونیم؟ اصلا... اینجا بودن و اومدن بهترین انتخاب بود.... نه ، بهتره بگم نجات زندگی مون بود...
اما... حق داریم دلتنگ و دلگیر شیم
حق داریم گاهی از تنهایی بترکیم و شکایت کنیم...
تموم انرژی من خودشه و نمیدونم شاید بتونید تصور کنید که وقتی تموم انرژی ت هم انرژی ش کم میشه چه اتفاقی میفته....
خدایاااا... راهی لطفا....
حرفای فرزانه ای...برچسب : نویسنده : 1harfayefarzaneiie بازدید : 67