حرفای فرزانه ای

ساخت وبلاگ
اینکه نمیتونم حرفمو بزنمو یه جورایی با قهر و ناراحتی پیش میرم اصلا خوب نیست... اصلا... اینکه حرفمو بد متوجه میشند، بزرگترین معضل زندگی منه و واقعا نمیدونم چطور کنم...نمیدونم درست حرف زدن چیه... چه جوریه؟ چرا منظورم رو بد میگیرند....خدایاااا میخوام حذفش کنم... این اخلاق گندم، این نداشتن اعتماد به نفس رو...خدایاااا کمک کن للطططففاا کلش انقدر بهش فکر نکنم...دانشگاه زندومین وبینارپوستر حرفای فرزانه ای...ادامه مطلب
ما را در سایت حرفای فرزانه ای دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1harfayefarzaneiie بازدید : 12 تاريخ : دوشنبه 20 فروردين 1403 ساعت: 20:25

برنامه‌ رپز جمعه خیلی خوب بود. تعداد شرکت کننده کم‌ بود حدود ۱۵۰ نفر اما ۸۰ نفر فعال تا اخر موندند. وبینار عالی بود. انقدر ک‌ه حرص خوردم. *البته از دو‌ روز‌قبل یعنی روز سال تحویل، تصمیم گرفتم چیزی نگم و‌حرصم نخورم. خیلی سخت بود اما بهتر شد دیگه. *خانومی که اونقدر منو اذیت کرد و کلی برای برنامه‌ش اماده شده بود، در جریان وبینار ما یعنی حدود شش ساعت قبل از این برنامه مهم که انقدر هم براش تبلیغ کرده بودند، برنامه‌ش کنسل شد چون طرف قراداد تفاهم‌نامه به مشکل خورده بود. کم‌ مونده بود سکته کنهخیلی دوست داشتم بنویسم: کارما اما باز هم هیچی نگفتم، اصلا انگار ندیدم.زدم به بی‌خیالی، هم گروه اداری و هم بینارها دیگه نیمخوام برم. وبینارها که دیگه اصلاااااامور اداری مجبورم حداقل چک‌کنم. خلاصه برنامه عالی بود حرفای فرزانه ای...ادامه مطلب
ما را در سایت حرفای فرزانه ای دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1harfayefarzaneiie بازدید : 9 تاريخ : دوشنبه 20 فروردين 1403 ساعت: 20:25

فقط یک ماه وقت دارمو هنوزززز ههییچچچ غلطی نکردم... و یه جورایی هیچ‌ غلطی هم نمیتونم کنمدوست دارم از شدت استیصال گریه کنم.خدایااااا.... نمیدونم میخوای برام چیکار کنی... خواهش میکنم خواهش میکنم خوااااهههششش میکنم یه کاری نکن که تا اخذ عمر خودخوری کنم و حسرت به دلخدایااااا للططففااا کمکم کن.... خواهشالططفااا حرفای فرزانه ای...ادامه مطلب
ما را در سایت حرفای فرزانه ای دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1harfayefarzaneiie بازدید : 15 تاريخ : يکشنبه 27 اسفند 1402 ساعت: 23:03

فقط یک ماه وقت دارمو هنوزززز ههییچچچ غلطی نکردم... و یه جورایی هیچ‌ غلطی هم نمیتونم کنمدوست دارم از شدت استیصال گریه کنم.خدایااااا.... نمیدونم میخوای برام چیکار کنی... خواهش میکنم خواهش میکنم خوااااهههششش میکنم یه کاری نکن که تا اخذ عمر خودخوری کنم و حسرت به دلخدایااااا للططففااا کمکم کن.... خواهشالططفااا حرفای فرزانه ای...ادامه مطلب
ما را در سایت حرفای فرزانه ای دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1harfayefarzaneiie بازدید : 15 تاريخ : دوشنبه 14 اسفند 1402 ساعت: 21:32

خدایاااا تو‌ خدایی نن ازت معجزه میخوام لللططففاااا معجزه کن برام لططفاااا چی میشه مگه حرفای فرزانه ای...
ما را در سایت حرفای فرزانه ای دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1harfayefarzaneiie بازدید : 16 تاريخ : دوشنبه 14 اسفند 1402 ساعت: 21:32

خیلی‌ی‌ی‌ی‌ی استرس دارم. خیلی‌ی‌ی‌ی‌ زیاد یه بنده خدایی مگفت یه دیوونه یه سنگ میندازه تو چاه که صد تا عاقل نمیتونند در بیارند، و واقعا راست گفت. نمیدونم چرا همچین کاری کردم. و مث .... پشیمونم. خدایاااا نمیخوام موقعیت و‌شرایط الانم رو از دست بدم. لطفاااا کمکم کن للطفففااا اگگرررر شد نذرهای زیادی باید کنم می‌نویسم که یادم باشه... حرفای فرزانه ای...
ما را در سایت حرفای فرزانه ای دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1harfayefarzaneiie بازدید : 29 تاريخ : سه شنبه 24 بهمن 1402 ساعت: 14:09

خواستم ادد استوری کنم

گفتم‌ که چی...

اما...

واقعااا منم، حالم، و خود خودم

خواستم یه جا باشه

و یاد اینجا افتادم.

https://www.instagram.com/p/Cz1c6oAIs7P/?igshid=ZDE1MWVjZGVmZQ==

با بغض خوندم، با بغض اینجا گذاشتمش

و‌خدارو شکر که تموم شدند.

حرفای فرزانه ای...
ما را در سایت حرفای فرزانه ای دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1harfayefarzaneiie بازدید : 35 تاريخ : سه شنبه 7 آذر 1402 ساعت: 16:46

سلامبنویسم از ۱۴ نوامبر یا نه...از ۱۳هم....از روزی که اصلااا منتظرش نبودم...بنویسم یادگاری بمونه یا نه...فقط بگم‌ حدود ساعت ۲ تا ۳ عصر همسری اومد موبایل بهم بده که گفتم باشه منم باهات بیام خونه...لب‌تاب زدم زیر بغل و اومدم خونه.یه سری علایم دیدم که ترسناک بود اولش برام، بعد گفتم حتما عادیه...اما ساعت یک شب ۱۴هم رفتیم چکاپ و هیچی هم نبردم با خودمو ساعت ۱۳:۰۲ ظهر یچی گذاشتند روم...سخت بود؟ زیاد... ولی فک میکردم عادیه حرفای فرزانه ای...ادامه مطلب
ما را در سایت حرفای فرزانه ای دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1harfayefarzaneiie بازدید : 36 تاريخ : سه شنبه 7 آذر 1402 ساعت: 16:46

ویزای آمنه رد شد... مریم هم داره میره لندن... خیلییی تنهام خیلییی زیییااادد.... حرفای فرزانه ای...
ما را در سایت حرفای فرزانه ای دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1harfayefarzaneiie بازدید : 35 تاريخ : سه شنبه 7 آذر 1402 ساعت: 16:46

سلامامروز خیلی دلم گرفته بود...خیلی زیاد...ازون مدلا ک اضافه ش از چشام میچکید... نمیدونم... خسته م ... ابن شرایط تنهایی خیلی روم تاثیر میذاره.. خیلی اذیتم میکنه... همش میگم کاش یکی بود...تنهام... و تنهایی فشار میاره... یه دوست... رفیق.. خانواده...هروقت میریم پیاده روی و با خرید و رئ میشیم از جای فرست باس، میگم کاش خونه خواهرم یا برادرت اینجا بود، یا یه رفیق صمیمی...زنگ میزذم میگفتم سلام در رو باز کن... یه چای بخوریم و بریم...اما.... حیف نیست...چی میشد آخه اگر میبود؟خدایاااا من خیلییی زیااادد نیاز دارم به داشتن یه ادم امن و ضمیمی.. یه ادم خانواده ای...خدایااااا؟ میشه لطفاااا.. میشهههه؟ حرفای فرزانه ای...ادامه مطلب
ما را در سایت حرفای فرزانه ای دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1harfayefarzaneiie بازدید : 37 تاريخ : جمعه 26 آبان 1402 ساعت: 17:17