دل تو دلم نبود....
حس یجوری ای بود...
اولین ازمون کاری رسمیم بود
از استرس زیاد همش میرفتم دسشویی
امتحان جالبی بود
دو نفر بودیم ک باید یکی رو میگرفتند
اون شاگرد قبلی خودشون بود،ب نوعی با سوالا اشناتر بود
ی حسی داشتم.... هم خوب هم ترس
یکی ی دونه همش بهم امیدواری میداد....
خوب گذشت به نوعی....
اما...
شب ناراحت بود
خیلی نگرانشم
طبق معمول نگفت چی شده
امیدوارم چیز مهمی نباشه
حرفای فرزانه ای...
برچسب : نویسنده : 1harfayefarzaneiie بازدید : 179