فریبااااا

ساخت وبلاگ
فریبا دوستم مشاوره خونده

یه جورایی هم منو میشناسه

باهاش حرف زدم.... از فکر این روزام....

گفت تو و عارف اصلا بهم نمیایید.... مثه پشه میمونه

اصلااا قبول نکن

بهش گفتم.... از احساسم به یکی یه دونه....  اینکه مطمئنم دوستم داره... اما به کارمم خیلی علاقه دارم

گفت فرزانه، کار همیشه هست، اما با کسی ازدواج کن که دوستت داره

چون کسی که دوستت داره باعث میشه زندگی برات شیرین باشه

گفت اگر میتونه از خانواده ش جدا شه، قبول کن... بعد یه مدت هم برا خانوادش عادی میشه و مشکلی نیست، همون اول اگه یه جا نباشین و حرفی نشه، بعد عادت میکنن و عادی میشه

گفتم هی میگ صبر کن

برعکس بقیه که گفتن نه، داره سرکارت میزارع، گفت خب صبر کن.... تا اون موقع کارتو خوب انجام بده که باز پشیمون نشی

روز قبلش میگفت فرزان ازدواج کن، چون کم مونده تا توانایی مادر شدنت.... اما  دیروز گفت برا کسی که دوستت داره صبر کن

خیلی ارامش گرفتم

مطمئن شدم که دوست داشتن اهمیت داره

مرسی از فریبا بخاطر محکم و قاطع حرف زدنش

دیگ همچیو میسپرم دست خدا.... الهی به امید خودت 

این وسط زنگای  پی در پی عارف اذیتم میکنه

پر عذاب وجدانم.... میدونم به یکی یه دونه بگم حرفی نمیزنه بهم
اما خودم عذاب وجدان دارم
دوست دارم فقط و فقط با اون حرف بزنم
 امروز ولی بهش میگم

حرفای فرزانه ای...
ما را در سایت حرفای فرزانه ای دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1harfayefarzaneiie بازدید : 193 تاريخ : جمعه 14 آبان 1395 ساعت: 4:24